شما نمی دانید...
با اینکه همیشه گفتم بازهم نمی دانید...
که من چه قدر می توانم،
عاشق صحنه ی نماز خواندن ارمیا از پنجره ی چشمان مصطفا باشم...
اگر می دانستی این جمله را به تکیه به روی "عاشق" اش می خواندی....
شما نمی دانید...
هیچ کی نمی داند....
.
.
.
پ.ن: تو که میدانی من لوسم... این قدر سر به سر چشم هایم نگذار... شروع که بشود دیگر تمام شدنش دست من نیست.....:(